RSS ">
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ناکجا آباد
روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و مهرش عبور کرد مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی مجنون به خود آمد و گفت من که عاشق لیلی هستم

تورا ندیدم تو که عاشق خدای چگونه دیدی که من بین تو و خدایت فاصله انداختم


منبع:dastanak.ir




ادامه مطلب...
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89 مرداد 7 توسط HPX ORIGINAL |
پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می رفت
به علت بی توجهی یک لنگه کفش ورزشی وی از پنجره قطار بیرون افتاد
مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف می خوردند
ولی پیرمرد بی درنگ ...

لنگه ی دیگر کفشش را هم بیرون انداخت
همه تعجب کردند

پیرمرد گفت که یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف می شود ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد، چه قدر خوشحال خواهد شد


منبع: dastanak.com




ادامه مطلب...
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89 تیر 28 توسط HPX ORIGINAL |
چرچیل(نخست وزیر اسبق بریتانیا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر BBC برای مصاحبه می‌رفت.

هنگامی که به آن جا رسید به راننده گفت آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم.

راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم" .

چرچیل از علاقه‌ی این فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و یک اسکناس ده پوندی به او داد.

راننده با دیدن اسکناس گفت: "گور بابای چرچیل! اگر بخواهید، تا فردا هم این‌جا منتظر می‌مانم!"


منبع:سایت تحلیلی خبری عصر ایران




ادامه مطلب...
نوشته شده در تاریخ جمعه 89 تیر 25 توسط HPX ORIGINAL |

کد آهنگ

قالب وبلاگ